۱۳۹۸ دی ۱۱, چهارشنبه

خانه ی امین السلطان و خاطره ی دایی جان ناپلئون

چند روز پیش به تاریخ 19/10/1389 در سایت سازمان میراث فرهنگی نوشته ی عجیبی خواندم (برای اطمینان از صحت گفتار می توانید به این آدرس رجوع کنید:

http://www.chn.ir/news/?section=2&id=52055

نوشته بود که "خانه و باغ اتحاديه يا همان امين‌السلطان که روزگاري لوکيشن سريال دائي‌جان ناپلئون بود، با خروج از فهرست ميراث ملي به سرعت تخريب مي‌شود". به همین ساده گی!

البته ما ایرانی ها در تخریب میراث فرهنگی خود نبوغ غریبی داریم که در هیچ کدام از ملل دیگر قابل اکتشاف نیست. این را به شهادت چند نکته می گویم. مثلا موزه ی ملی ایران در مقابل آن چه موزه ی لوور از ایران دارد به انباری حقیر می ماند و چند کاسه کوزه ی شکسته را در آن نگاه می دارند که تازه نمی دانند جاهایی هست که نوی آن ها را می فروشند، خارجی هم هست و خیلی شیک تر.

اما واقعا تا کی قرار است شاهد نابودی میراث ملی مان باشیم. نابودی بخش اعظمی از باقی مانده های تمدن ماد ها در آبگیری یک سد، به یغما بردن آثار تپه های باستانی (نظیر جیرفت)، تخریب خانه های تاریخی به بهانه ی آن که بافت فرسوده اند و تخریب عمارت های زیبای بوشهر برای آن که مزاحم توسعه ی گمرک اند و الخ... .

ما ایرانی ها زمانی یکی از بزرگ ترین و زیبا ترین جلوه های معماری را صاحب بوده ایم. حال نگاهی به اطراف مان بی اندازیم. ساختمان هایی احمقانه با نماهای سنگ و شیشه که هیچ قرابتی با فرهنگ ایرانی ندارند. به خانه های روستایی از سیستان تا آذربایجان و از گیلان و مازندران و گلستان تا بوشهر و هرمز گان نگاه کنید. زمانی معماریِ جای جای این مرز و بوم هویت خود را داشت و با دیدن عکسی کوچک از آن می توانستی بگویی مال کجاست، اما اکنون چه شده؟ همه به شکل احمقانه ای شبیه هم و بدون هیچ هویتی. این روند تا کجا قرار است پیش برود؟ در یک سایت اینترنتی از قول یکی از هنرمندان بزرگ مان (توکا نیستانی) که مانند بسیاری دیگر در غربت به سر می برد درباره ی کمیته ی حفظ میراث تاریخی شهر نیاگارا خواندم که نوشته بود برای ثبت یک نقشه ی خانه باید این کمیته نیز نظر بدهد (کل مطلب را می توانید از وبلاگ ایشان بخوانید) نکته ی مهم این جا است که شهری که شاید سر جمع صد سال از قدمت اش نمی گذرد باید کمیته حفظ میراث تاریخی اش درباره ی معماری هر خانه نظر دهد و در این سرزمین با پشتوانه ای ده هزار ساله ... هیچ. اگر چهار تا ستون شکسته ی تخت جمشید و نقش رستم و بیستون هم هنوز باقی مانده برای این است که وسط بیابان بوده و نمی شده آن جا پاساژ زد. اگر می شد حتما این کار را می کردند. در شهری که وزارت کشاورزی آن را شبیه یک مکعب مستطیل دراز بی قواره می سازند و خانه ی ملت را شبیه اهرام ثلاثه ی مصر، دیگر تکلیف معماری ایرانی روشن است! دو هزار و پانصد سال پیش سوفوکل در تراژدی آنتیگون نوشت: "آه! پول! انسان چیزی شوم تر از این نیافریده است. اوست که شهر ها را تباه می کند، اوست که خانواده ها را می پراکند، اوست که شرافت قضات و تقوای زنان را بر باد می دهد. دروغ و نفرت زادگان اوی اند و هم اوست که نفرت پنهان به خدایان را در قلب ها جای می دهد" (نقل از تریلوژی افسانه های تبای ترجمه ی زنده یاد شاهرخ مسکوب). چند سال پیش که در گروه طراحان سوالات کنکور بودم زمزمه هایی شد مبنی بر این که رشته ی معماری از هنر جدا شود و به ریاضی بپیوندد. بزرگانی که در سازمان سنجش بودند با نبوغ ذاتی خود به این نتیجه رسیده بودند. در آن زمان در هر جا و هر جلسه ای که می شد گفتم اگر این اتفاق بی افتد ظرف مدت کوتاهی از معماری ایرانی چیزی باقی نخواهد ماند. کسی که ریاضی خوانده از زیبایی شناسی هنری بی بهره است. اما خوب کی به حرف من گوش می کرد؟! این اتفاق افتاد و نتیجه ی آن هم همین است که می بینیم. لاله زاری که زمانی قرار بود شانزه لیزه ی تهران باشد حال و روزی یافت که از مغازه ها و پاساژ های الکتریکی آن می توانید ببینید سرنوشت اش را. البته این روند از سال ها پیش آغاز شده بود. از زمانی که معمار احمق و مدیر بانک ابلهی بخشی از میدان زیبای حسن آباد را به بهانه مدرن سازی و زیبا سازی و ... تخریب کردند و یک ساختمان شیشه ای به جای اش ساختند یا ساختمان های زیبای میدان توپخانه را با ساختمان هایی به همان شکل سامان! دادند.

خانه ی امین السلطان را چونان بسیاری دیگر (مانند خانه ی ملک الشعرای بهار) تخریب خواهند کرد و به جای اش پاساژ خواهند ساخت و این داستان هنوز ادامه خواهد داشت. بد نیست به نوشته ی اعتماد السلطنه در کتاب روزنامه خاطرات اش اشاره کنم که درباره این بنا چه نوشته بود. البته این مربوط به همان زمان ناصرالدین شاه است. او نوشته بود: پنجشنبه 2 امروز شاه سوار شدند. من خانه آمدم. عصر باغ امین السلطان رفتم. خودش نبود. جلال الدوله و میرزا نظام آن جا بودند. عمارت بسیار عالی ساخته. باید صد هزار تومان تا بحال خرج کرده باشد. کسی در ایران عمارت به این خوبی نساخته (روزنامه خاطرات اعتمادالسلطنه، انتشارات امیرکبیر، ص 844). خوب ساخته که ساخته به من و شما چه مربوط است، می خواست نسازد اصلا غلط کرد ساخت و این همه زمین قیمتی را که می توان از آن دو تا پاساژ درآورد خراب کرده تبدیل به باغ کرد! حالا خودمان درست اش می کنیم!

تا به حال به گفته ی خود سازمان میراث فرهنگی نزدیک به هفتاد درصدِ این باغ نابود شده است. به سلامتی و به میمنت و مبارکی آن سی درصد باقی مانده هم به زودی تخریب خواهد شد و خیال همه مان راحت می شود. بالاخره باید فکری به حال این بافت های فرسوده ی فکسنی و به درد نخور بشود، نه؟!

به یاد خانه هایی در پاریس افتادم که اگر هنرمندی یا بزرگی حتا دو هفته در یکی از اتاق های آن اقامت کرده بود، بر روی سنگ نوشته ای با اشاره به تاریخ اقامت، ویژه گی آن خانه را یادآور شده بودند. راستی چرا قانونی برای حفظ تاریخ یک کشور تاریخی نباید وجود داشته باشد؟

پی نوشت:

امین السلطان که بود؟

امین السلطان از رجال خود فروخته ای بود که در طول صدارت اش در دوره های ناصرالدین شاه، مظفرالدین شاه و محمد علی شاه، بخش اعظمی از دارایی های ایران را به دول خارجی داد. صدارت امین السلطان همراه بود با واگذاری امتیازات فروان به دول خارجی و نفوذ بیش از حد این دولت ها در ایران و دلیل آن هم اوضاع بد مالی مملکت و شروع سفرهای ناصرالدین شاه به اروپا بود لذا برای تأمین این بودجه امین السلطان دست به دامان کشورهای اروپایی شد و در عوض امتیازات فراوانی از قبیل امتیاز ساختن راه انزلی به قزوین، استخراج معادن قراچه داغ آذربایجان، احداث خط جلفا به تبریز، تأسیس بانک استقراضی به روس­ها و امتیازات بانک شاهنشاهی، بهره برداری از کلیه معادن ایران، امتیاز انحصاری خرید و فروش تنباکو، کشتی رانی در حوضه سفلای رود کارون و احداث شبکه ارتباطی تلگراف بین تهران و سر حد بلوچستان ... به کشورهای انگلیس و روسیه واگذار شد. به علاوه امتیازاتی از قبیل حفاری آثار باستانی به فرانسوی­ها واگذار شد. هر چند به خاطر اعتراضات علما و مردم خیلی از این امتیازات لغو شد ولی خیلی از این امتیازات همچنان باقی ماند. او در دوره ی محمد علی شاه به دست عباس آقا صراف ترور شد.

۱ نظر:

من گفت...

از اون جایی که ما خراب شده ای به اسم تئاتر داریم تا آقایون برای خالی نبودن عریضه بهش بند کنن و از فرهنگ ایرانی و اسلامی حرف بزنن نظریه ی شما در رابطه با معماری ایرانی به طور کامل رد می شه. یه پاساژ بیش تر. به کجای ملت برمی خوره؟